در قسمت یک از سری مقالاتم بمناسبت روز کارگر در باره وضعیت کارگران در ایران به طور عام صحبت کردم, در بخش دوم می خواهم در باره مشکلات کارگری در محدوده مناطق ملل تحت ستم صحبت کنم, زیرا وضعیت و شرایط در مناطق ملت های تحت ستم بسیار خاص تر است.
برای این که تصویر روشن تری از وضعیت به خوانندگان بدهم به جنبه هایی از این ستم مضاعف نسبت به ملت های غیر فارس در زیر اشاره می کنم:
کشور ما طی صد سال است که اسیر حاکمیت های تمامیت خواه و مرکزگرا می باشد, احاکمیت ها بدلیل نگاه و برخورد امنیتی با مسئله ملت ها عملکرد سرکوبگرانه و ضد انسانی نسبت به ملت های غیر فارس داشته و دارند.
از زمان کودتای رضا خان تا کنون نگاه به مسائل ملیت ها در ایران نگاه امنیتی و سرکوبگرانه بوده است, در همین حاکمیت جمهوری اسلامی بخشنامه کردند که از استخدام جوانان جویای کار عرب در ادارات دولتی و در کارخانه ها و در بخش انرژی نفت, گاز پتروشیمی خودداری شود, حاکمیت ملایان همزمان اقدام به سد سازی و هدایت آب های خوزستان به مناطق مرکزی کردند, در نتیجه رودخانه های کارون و کرخه و همچنین هور العظیم را بکلی خشک کردند, مزارغ روستائیان از بین رفتند و احشام انها در جلوی چشمانشان تلف شدند, جمهوری اسلامی همه این کارها و صدور بخشنامه ممنوعیت استخدام افراد عرب بومی را با هدف کوچاندن اهالی بومی عرب انجام می دهد, تا منطقه را از اهالی ان خالی کنند و در حقیقت به نوعی تلاش می کند صورت مسئله را پاک کند.
وقتی امکان کاریابی و فرصت های شغلی برابر برای صاحبان اصلی سرزمین وجود نداشته باشد و زمینه کشاورزی و دامداری و … را دولت از بین ببرد, نتیجه آن نوعی مهاحرت اجباری و خالی شدن استان از اهالی آن می باشد.
اوضاع آنقدر فاجعه بار شده است که صدای خود کارگزاران رژیم هم در آمده و امام جمعه بندر ماه شهر (معشور) خطاب به مدیران پتروشیمی می گوید: چرا افراد بومی را استخدام نمی کنید؟ بسیاری خانواده ها در آستانه متلاشی شدن هستند…
داستان کارگران عرب الاحواز, داستان مردمی است که در زادگاه خود و در سرزمین آبا و اجدادی خودشان بدترین انواع تبعیض ها را می چشند.
زندان های اهواز پر است از فعالان کارگری, کارگران عرب و فعالان زن و مرد عرب اهوازی است و در زیر وحشیانه ترین شکنجه ها و ناملایمات قرار دارند.
در دو استان کردستان و بلوچستان بدلیل فقر بسیار و عدم وجود فرصت های شغلی کارگران اجبارا برای تامین معاش زندگی خانواده خود با تحمل ریسک و خطر جانی به کولبری و یا سوخت بری روی می آورند.
شایان ذکراست که در میان سوخت بران و کولبران افراد با استعداد و دارای تحصیلات بالا وجود دارند, از آنجا که پرداختن به این مشاغل انتخاب این افراد نبوده و نیست بلکه به اجبار محبور به تن دادن به این گونه کارهای پر ریسک و خطر شدند, متاسفانه می بینیم که رده های سنی مختلف از کودکان گرفته تا افراد مسن اعم از زن و مرد را نیز شامل شده است.
سوخت بری و کولبری از جمله پر ریسک و خطر ترین کارها در جهان بحساب می آیند, کولبران با تحمل ریسک و خطر عبور از کوه ها و گردنه های صعب العبور در سرما و برف و بوران و خطرات سقوط بهمن علاوه بر مورد هدف قرار گرفتن و کشته شدن با تیر مستقیم نیروهای رژیم ضد بشری قرار دارند. سوختبران نیز با حمل سوخت دارای قابلیت بالای اشتعال در مسیر های پر ریسک و خطر, و همچنین مورد حمله و هجوم نیروهای سرکوبگر رژیم قرار دارند.
کردستان و بلوچستان و حتی استان خوزستان (اهواز) که اصلی ترین تامین کننده درآمد ارزی کشور می باشد, از ثروت کشور و امکانات مملکت بهره ای نبرده اند.
راه های مواصلاتی, شبکه های آبرسانی, مدارس, بیمارستان, و خدمات شهری تقریبا وجود ندارد, وقتی از بلوچستان صحبت می کنیم گویی از دنیای دیگری صحبت می شود, فاقد حداقل ها هستند, تنها سهمی که از مملکت بعنوان شهروند برده اند سرکوب و کشتار است.
شایان ذکر است که بسیاری از اهالی بلوچستان در آمار سرشماری جزو شهروندان ایرانی بشمار نمی آیند زیرا بسیاری فاقد شناسنامه هستند.
چرا باید در یک مملکت شهروندانش تا این حد از تبعیض رنج ببرند, و هیچ سهمی از ثروت و امکانات کشور نداشته باشند؟ و از حداقل امکاناتی مانند شبکه آبرسانی سالم, مدرسه, جاده های مواصلاتی, فرصت های برابر شغلی و امکان زندگی در شان انسان که باید بدون تبعیض برای همه و در اختیار همه قرار بگیرد, محروم باشند؟
ادامه دارد…
کاوه آل حمودی