الرئيسية بلوق الصفحة 56

8 آذار (مارس) بر زنان قهرمان احوازی و بر تمامی زنان مبارز مبارک باد

0

مساله “زن” و موقعیت اجتماعی او شاخص اصلی و معیار واقعی تشخیص هر دیدگاه و  تفکری است. برای شناخت اینکه کدام دیدگاه و تفکر و دین و مذهب و فرد و سازمان، مترقی است و دارای سمت و سوی ترقی خواهانه و انسانی است و کدام یک ارتجاعی و دارای سمت و سوی واپسگرایانه است، باید دیدگاه او را نسبت به “زن” دریافت. در دستگاه فکری مترقی گرایانه، عنصر بیولوژیک نیست که سرنوشت انسان را تعیین می کند، نه رنگ پوست و نه نژاد انسان و نه ساختار جسمی زن، بلکه آنچه تعیین کننده سرنوشت انسان ها – و در اینجا “زن” – همانا موقعیت اجتماعی او می باشد. یعنی نقشی است که زن در جامعه به عهده می گیرد. در حالیکه در دستگاه ارتجاعی و واپس گرا، این عنصر بیولوژیک زن است که معیار و تعیین کننده سرنوشت او قرار است.

واقعیت این است که انواع تبعیض ها بر زن روا شده و می شود و این تبعیض ها مانع رشد و تکامل زنان و قرار گرفتن آنها در موضع طبیعی برابر با مردان شده است و در نتیجه انرژی ها و استعداد ها و خلاقیت های نیمی از پیکره اجتماع به هدر می رود. جنبش ملی احواز برای مبارزه با این تبعیض ها و از بیم بردن این ستم و رها شدن “زن” از این زنجیرها، به یک مبارزه پیگیر و مستمر نیاز دارد که لازمه اش مشارکت فعال و دوشادوش زن و مرد است. این مبارزه نمی تواند منحصر به زن باشد. جامعه ای که مادران، دختران، خواهران و همسران آن، از لحظه تولد تا مرگ مجبور باشند خلاف آزادی و اراده خود زندگی کنند، این جامعه فاسد است. زمانی “مرد” جامعه، هویت انسانی پیدا می کند که دوشادوش مادران، دختران، خواهران و همسران خود، برای گسستن زنجیرهای نابرابری مبارزه کند. با رسوبات فکری باقی مانده از مناسبات هزاران ساله بجنگند و علیه هر نوع سنت و تفکری که زن را بدلیل “زن” بودن، مجبور ساخته از لحظه تولد تا قبر به عنوان انسان درجه دو عمر بسر کند، بشورد و قیام کند.

شاید بتوان گفت که دوران “الوفاق”نقطه شروع فعالیت های سازمان یافته فرهنگی و سیاسی “زن احوازی” در داخل است. در آن دوران که فضای نسبی مساعدی شکل گرفت، جنبش ملی احواز توانست به کار مهمی در ارتقای فعالیت های فرهنگی دست یابد و زنان بطور وسیع در آن مشارکت یافتند. این مشارکت در سال های بعد و به رغم فشارهای امنیتی ادامه پیدا کرد. 

زن عرب احوازی برای ورود به فعالیت و ادامه آن، می بایست تضاد های متعددی را حل کند. یک تضاد، استعماری بود که بر کل وطن حاکم بود و مانع پیشرفت تمامی اقشار آن بوده و هست، تضاد دیگر سنت ها و فرهنگ قبیله ای و مذهبی که همچون هیولا در جلوی پیشرفت زن عرب احوازی عمل می کند، و تضاد سوم، ضعف و خود کم بینی خود زن در مواجه با فرهنگ مردسالار و پدرسالار است. زن عرب احوازی برغم وجود تمام این تضادها و مشکلات، توانست راه خود را باز نماید و وارد صحنه مبارزاتی شود. زن احوازی در اعتراضات و قیام های دو دهه اخیر همیشه حاضر بود و “زندان” گواه این حضور گسترده است.

هم اینک و به ویژه پس از انقلاب “ژینا”، شاهد فعالیت سازمان یافته زنان در خارج از احواز در اشکال مختلف هستیم. زنان روشنفکر و مبارزی که رنج و شکنج زنان عرب احوازی زندانی و به گروگان گرفته شده در داخل را با شجاعت نمایندگی می کنند. “انجمن زنان احوازی” نمونه بارز آن است. لازم است تاکید کنیم، ما زمانی به ادبیات مبارزاتی مترقی نسبت به “زن” می رسیم که به نقد همه پدیده ها و شرایط زن ستیز بپردازیم. و زمانی این نقد جنبه واقعی پیدا می کند که زنان را در همه مناسبات خود ظاهر و حاضر ببینیم و خود در این حضور نقش داشته باشیم.

8 آذار (مارس) بر زنان قهرمان احوازی و بر تمامی زنان مبارز مبارک باد

حرکة النضال العربي الأحوازي

08.03.2023

حركة النضال العربي الأحوازي تدين كافة الأحكام الجائرة الصادرة بحق نشطاء شعبنا العربي الأحوازي

0

أصدرت محكمة الثورة الإيرانية أحكاماً جائرة ضد ناشطات و نشطاء سياسيين وثقافيين أحوازيين، حيث أن التهم الموجهة ضدهم أتت بعدما تم تعذيبهم والرعب الذي مارسته الإستخبارات الإيرانية والجهات الأمنية المختلفة الأخرى وذلك ضمن الجو الأمني والعسكري الذي تشهده الأحواز منذ عقود.

يشهد الأحواز منذ عقدين وخاصة بعد إنتفاضة ٢٠٠٥ حراكاً واسعاً في كل المدن والقرى، والطابع الأعم لهذه الأنشطة هو مدني وسلمي تتخلله إنتفاضات شعبية ضد سياسات النظام الإيراني الرامية الى إبادة شعبنا عبر تجفيف الأنهار والأهوار والضغط الإقتصادي والبطالة ناهيك عن الجوانب الأخرى مثل محو الهوية العربية ومحاربة شعبنا في كافة الأصعدة الثقافية والإجتماعية والسياسية.

 إن الهجمة البربرية التي يقوم بها النظام الإيراني تجاه شعبنا العربي الأحوازي، بصورة طبيعية تلاقي ردة فعلٍ من قبل شعبنا الأحوازي و قواه الفاعلة في الميدان، وهذه الإعتقالات في صفوف أبناء الشعب العربي الأحوازي عموماً ولا سيما بعض من ينتمون الى حركة النضال العربي لدليلٌ دامغ على حيوية الشعب في كل الميادين النضالية، لاسيما في الثورة الحالية في عموم ايران والتي قدم الشعب العربي الأحوازي عشرات الشهداء والمعتقلين في طريقه نحو إسقاط النظام الحاكم والخلاص من إستبداد الدولة الأمة الإيرانية نهائياً.

وعلى ضوء ما تقدم، تدين حركة النضال العربي الأحوازي كل هذه الأحكام الواردة وتعتبرها إنتهاكاً صارخاً لكل القوانين الدولية التي تحرم وتُجرم التعذيب وأخذ الإعتراف الإجباري، وكذلك تدين أحكام الإعدام الصادرة بحق الشباب الأحوازيين الأبرياء وكل الأحكام الأخرى الجائرة التي بموجبها سيحكم وتحكم الناشطات والنشطاء بالسجن لسنوات طوال دون أي مبرر قانوني، وهذا يشكل خرقاً لكل القوانين والأعراف الدولية التي تدافع عن العمل السياسي والثقافي السلمي، لكن النظام الإيراني ديدنه القتل والإرهاب و ترويع المجتمع من خلال سجن النشطاء والناشطات وإصدار حكم الإعدام وتنفيذه بغية إسكات المد العظيم القادم لجرف نظامهم البائد.

وعليه تعلن حركة النضال العربي الأحوازي إدانتها لهذه الأحكام وتطالب المجتمع الدولي بأيقافها فوراً، وتعلن كذلك وقفتها التامة مع السجناء والسجينات وإيصال صوتهم الى العالم أجمع والي اشقاءنا في الدول العربية والداخل الإيراني.

حرکة النضال العربي الأحوازي

06.03.2023

تفاوت در خیابان و رسانه؛ نمونه بلوچستان

0

دیاکو اسماعیلی

از آغاز جنبش زن زندگی آزادی، مردم بلوچستان در دفاع از ماهو_بلوچ دختر بلوچی که مورد تعرض و تجاوز جنسی فرمانده انتظامی چابهار قرار گرفته بود وارد میدان شدند.تاکنون ۵ ماه از این تقابل مردم با رژیم جمهوری اسلامی میگذرد و در این ۵ ماه جهانیان، مبارزات مستمر بلوچها را ستوده و بخاطر زنده نگه داشتن مشعل انقلاب ۱۴۰۱ آنها را تحسین نموده اند.از آنجایی که در این مدت رسانه ها چه فارسی زبان و چه رسانه های بین المللی توجهشان به مساله قیام آزادی خواهانه در ایران جلب شده بود، اعتراضات بلوچستان بخاطر اینکه در ماه های اخیر یکه تاز میدان بوده نیز مورد توجه رسانه ها و مردم قرار گرفت.این توجه به اعتراضات باعث افزایش مطالعات و تحقیقات در مورد بلوچها نیز گردید. تا همین چند ماه قبل شناخت عمومی در خصوص بلوچستان بسیار اندک بود و خود بنده نیز اطلاع چندانی نداشتم و علتش به بایکوت سنگین رسانه ای این منطقه توسط رژیم جمهوری اسلامی بر میگشت.

تظاهرات های بلوچستان در این مدت بسیار جالب بوده و علیرغم سعی مستمر و تلاش سنگین حاکمیت برای سرکوب آن، راه به جایی نبرده است، رسما میتوان گفت که دستگاه های رژیم برای خاموش کردن این پدیده متحیر مانده اند.تا این لحظه همه ابزارها و راه های لازم برای سرکوب این اعتراضات به کار گرفته شده است، اما هیچ خبری از فروکش کردنش نیست که نیست!

محامی نماینده علی خامنه ای در بلوچستان که تا همین چند سال قبل در پاسخ به اعتراضات بلوچها بر کشتار سوختبران در مرز سراوان میگفت: اعتراضات را دو روزه جمع میکنیم!

اکنون نه تنها کوتاه آمده و به مساله تجاوز و کشتار معترضان در برنامه رسمی صدا و سیما اقرار کرده است بلکه نمایندگانی از سپاه پاسداران نیز در تاریخ ۵ اسفند برای مذاکره به نزد مولوی عبدالحمید فرستاده است!

اما نکته جالبی که هیچ رسانه ای بدان اشاره نمیکند، عدم وجود رهبری فردی در این اعتراضات است!

در واقع این اعتراضات نه تنها توسط مولانا عبدالحمید آغاز نشدند، بلکه حتی در کنترل او هم نیستند. با این توجه که حضور وی در کنار معترضان با پیام های دلگرم کننده در استمرار مبارزات موثر بوده است.

در دیدگاه اول وقتی فردی از خارج گود نگاه میکند، تصور میکند که این اعتراضات چون بعد نماز جمعه اخل سنت برگزار میشوند و نماز جمعه یک خطیب متنفذ به نام مولانا عبدالحمید دارد، لابد رهبری اعتراضات هم با وی هست، همین تصویر هم توسط رسانه ها تکثیر شده است. با این وجود هم اصل شکل گیری این اعتراضات و هم گفتمان معترضان چیز دیگری نشان میدهد.

اصل اعتراضات با شعارهای مرگ بر خامنه ای مردم بخاطر مساله تجاوز به ماهو بلوچ و ده ها سرکوب و خفقان دیگر در بلوچستان آغاز شد، و در ادامه نیز شعارها کاملا ساختارشکنانه و متفاوت از صحبت های مولانا عبدالحمید بود که تا همین چندی پیش از مردم برای شرکت در انتخابات و ایستادن در کنار رئیسی میگفت. همین چند هفته اخیر، پس از پیام های مکرر نیروهای سپاه برای اینکه دستکم شعار «مرگ بر خامنه ای» از زبان معترضان حذف شود، یک سیاست کنترلی در پیش گرفته شد، و این سیاست با موافقت مکی هم همراه بود و از زبان مولانا عبدالحمید نیز این مساله که «مرگ بر خامنه ای» نگویید بیان شد، و انتظامات نیز با بلندگو در صف معترضان خواستار نگفتن این شعار شدند، اما مردم گوش نکردند و این شعار را تکرار کردند! این مساله رهبری مولوی عبدالحمید بر اعتراضات را زیر سوال میبرد!

قاعدتا اگر رهبر اعتراضات مولوی عبدالحمید بود، مردم باید گوش میکردند! نکته دیگری که در بین معترضان هست، شعارهای «نه سلطنت نه رهبری، دمکراسی برابری» و شعار هایی در خصوص «رهبری مدرن» و رد مقوله «رهبری فردی» با برافراشتن بنرهای بزرگ دیده میشود. خود این مساله نیز تفاوت آنچه در رسانه ها دیده میشود با آنچه در میدان هست را نیز آشکار میکند و وجود رهبری فردی را رسما رد میکند.

معترضان بلوچ پیام های هویت طلبانه ملی چون خواسته «آموزش به زبان مادری» پلاکاردهای «ما ملت هستیم» به دست گرفته و بر مساله «حق تعیین سرنوشت،» تاکید دارند و از «ائتلاف احزاب» و «وکالت مدرن» میگویند که هیچکدام در خطبه های جمعه مولوی شنیده نمیشوند. رسانه های فارسی نیز در این مدت تلاش داشته اند که جهت اعتراضات را به سمت رهبری فردی مولوی عبدالحمید بر اعتراضات نشان دهند.

یک شخصیت مذهبی اهل سنت که میگوید برای ایران فارغ از قومیت و مذهب می اندیشد چیزی که امید جریان های ملی گرایی ایرانی برای داشتن یک پایگاه در بین معترضان را به صورت غیر واقعی افزایش داده داده است. با این وجود چه رسانه ها و چه ملی گرایان ایرانی در تعارض با خیابان های بلوچستان مانده اند، به همین خاطر پوشش را از سمت شعارهای ساختار شکنانه خیابان به نام «ملت بلوچ» برداشته و بر سخنرانی های جمعه با محوریت «ملت ایران» گذاشته اند.

با قاطعیت میتوان گفت آنچه در خیابان های بلوچستان میگذرد، متفاوت تر از انچیزی است که رسانه ها منعکس میکنند، و میتوان با صراحت گفت که این نبود رهبری فردی در اعتراضات بلوچستان است که ضامن این استمرار و خلاقیت شده است.

همزمان ما یک نیروی نامرئی بین معترضان می بینیم که در ماه های اخیر شعارهایشان را از «الله اکبر» به شعارهای بسیار مترقی ، به موقع و ساختارشکنانه سازمان داده و جمعیت را جهت دهی کرده است. این نیروی نامرئی در واقع چیزی نیست جز وجود یک نیروی تشکیلاتی مخفی در وسط جمعیت که موفق شده صدای بلوچستان را شکل و فرم جدیدی دهد.

السلامة الأقليمية ما المراد منها في حديث الايرانشهرية( تماميت ارضى)؟

0

عادل صياحي

كل جهة تشترط الإئتلاف والعمل السياسي داخل ايران إنطلاقاً من ضرورة الحفاظ على الحدود السياسية بحجة السلامة الاقليمية لدولة ايران، يخفي وراء هذا الشرط شرط التركيز على هوية الدولة الفارسية بكل تفاصيلها، وأيضاً شرط عدم الإعتراف بحقوق الشعوب داخل هذه الجغرافية حتى يقطعوا عليهم أمل الوصول الى حقوقهم، وهذا الأمر يصطدم بهذا الشعار الذي ركزته السلطة البهلوية وتباعاً النظام الحالي بغية قمع كل الجهات التي تطالب بحكم ذاتي أو فدرالية ويحسبونها خطوة نحو التجزئة.

ما العقيدة التي وراء هذا التوجه العنصري الشوفيني.

السلامة الأقليمية( تماميت ارضى)  التي يرفعها الإيراني المتعصب لدولته وأمته داخل الحدود السياسة لهذا الكيان  كسلاح قمع ضد الشعوب غير الفارسية وإتهامهم دائماً بالإنفصاليين يأتي ضمن عقيدة ترسخت في الذاكرة الجمعية الفارسية وفي مفاصل الدولة ومؤسساتها وثقافة المجتمع وهذا المفهوم أصبح مرادفاً لإستقلالية بلادهم.

في الجغرافية السياسية تعمق مفهوم السلامة الأقليمية عبر:

السبب الوجودي لهذه الدولة(علت وجودي ايران)

الموقع الجغرافي الذي ترك في ذاكرتهم أحساس ومشاعر الإنتماء لهذا الوطن:

نقد:

هذه الجغرافيا التي تمثل ايران سياسياً فيها شعوب مختلفة ولكل من هذه الشعوب أقليم خاص يطالب بأدارته مستقبلاً ضمن فدرالية قومية، لذلك السلامة الاقليمية من جانبهم (الفرس) داخلياً، تتعارض مع نهج الشعوب غير الفارسية الذين يطالبون بالفدرالية كطريقة حكم لا مركزي، ومن الضروري بناء دولة جديدة بمفاهيم جديدة لا يكون حكم الشعوب لأراضيها تهديداً لوجود الدولة الإيرانية وخرقاً لسلامتها الاقليمية كما يعتقدون.

٢- الدور السياسي للشعب في بناء الدولة الإيرانية الحديثة، عبر الإرادة و دورهم في تأسيس الدولة الأمة من الاسباب الوجودية لتكوينها.

نقد:

الإرادة والدور لتكوين الدولة الأمة الايرانية الحديثة لم تكن من جانب الشعوب غير الفارسية بل مرفوضة تماماً وهم من ضحاياها الأحياء، والدولة ما بعد نظام الحالي يجب أن تتغير ماهيتها بما يتناسب والهويات التي لها أقاليمها الخاصة عبر نظام لا مركزي فدرالي لا يكون فيها سلاح السلامة الاقليمية حجة لقمعهم:

تاريخ ايران من العوامل الأخرى في السبب الوجودي لهذه الدولة حسب الجغرافيا السياسية

نقد:

كل من الشعوب غير الفارسية ومنها الشعب العربي الأحوازي له تاريخ مختلف عن تاريخ ايران، ثقافة، فلكلوراً، أدباً، الشخصيات التاريخية، الشعراء، المشاهير، العلماء، والخ، لذلك حسب هذا العامل الذي يتصل اتصالاً موثوقاً بمفهوم السلامة الإقليمية التي يتنطح بها الفارسي أو الإيراني الشوفيني فأنها مردودة تماما من جانب القوميات غير الفارسية وفي مستقبل ايران بعد هذا النظام من الضروري بناء تصور جديد لهذه الدولة التي فيها تواريخ مختلفة عن التاريخ الرسمي الذي يروي قصة الدولة الامة الايرانية وعلى إثرها تم رسم مفهوم السلامة الاقليمية حسب هذا المفهوم.

الثقافة الإيرانية

اللغة الفارسية

الوطنية الإيرانية

الرموز الوطنية

الجذور القومية للفرس 

( مأخوذة من دراسة، بنيادهاي علت وجودي و بقاي كشور)

كل هذه العناوين المذكورة أعلاه تبين الخلفية المفاهمية لمصطلح السلامة الاقليمية ( تماميت ارضي)، وهي تتخذ عبر العقود الماضية كحجة أمنية ضد كل مطالب القوميات داخل ايران ويتم قمع حراكهم بهذا السبب أو أحد أهم الأسباب لقمعهم، لذلك على الناشط الأحوازي أن يعرف ما وراء هذه المفاهيم حتى في أي لقاء مستقبلي حينما تطرح مثل هذه المفاهيم يمكن الرد عليها بقوة وتنفنيدها وتحطيم بنيانها المفهومي وإعطاء حل لهذه المشكلة وهي:

الدولة الأمة الايرانية يجب أن تتفكك بكل مفاهيمها التي تعادي الشعوب وتقمعهم بشتي الحجج  و منها هذا المفهوم الذي تطرقنا اليه.

ReplyForward

برنامج حركة النضال العربي الأحوازي المؤقت للثورة و الفترة الانتقالية

0

المقدمة

الشعب العربي الأحوازي قبل الغزو العسكري لرضا خان البهلوي عاش على أرضه منذ آلالاف السنين، وتاريخه السياسي المعاصر يبين بأنه كان يتمتع بحكم مستقل تارة و تارة أخرى كان شبه مستقل عن الإمبراطوريات وشبه الإمبراطوريات التي كانت تتشكل في منطقتنا وتبسط سيطرتها على الأقاليم بالقوة العسكرية ولكنها تترك هذه الأقاليم بحكم نفسها دون التدخل في شؤونها الداخلية، على سبيل المثال في عهد الصفويين إطلق لأول مرة على  أرض الأحواز تسمية عربستان، أي أرض العرب والتي كانت ضمن كونفدرالية شبه مستقلة.

في أبريل سنة 1925، تم تدمير هذه السيادة الكونفدرالية بواسطة هجوم عسكري لرضا خان بهلوي على الأحواز، و إحتلالها و أسر الشيخ خزعل آخر حكام عربستان، في يومٍ بات معروفاً بيوم الإحتلال وفقدان السيادة.

 مع إحتلال الأحواز (عربستان) وضمها إلى دولة حديثة التأسيس (إيران)، و إصطناع الدولة الأمة الإيرانية، التي رافقها شعار، اللغة الواحدة، العلم الواحد، والوطن الواحد، بدأت عملیة إستعمارية قامت بها الحکومة الحديثة، بتطبيق سياساتها الإستعمارية تجاه أرض الأحواز (عربستان)، التي كان الهدف منها تدمير هوية الشعب العربي و تغيير جوهر أرضه العربية.

الخطوة الأولى التي قام بها رضا شاه بإيعاز من مستشاريه الذين كانوا بمثابة مركز أبحاث مخطط مشروع الدولة الأمة الإيرانية التي لها أوجه مختلفة منها تغيير الأسماء العربية للمدن و القرى الاحوازية و تحويلها لأسماء فارسية دخيلة، فتم تغيير إسم “عربستان” إلى “خوزستان”، و إختار رضا شاه لكل الأسماء العربية بديلاً فارسياً.

١. رضا خان وأفعاله الإستعمارية

الخطوة الأولی التي قام بها رضا شاه بإيعاز من مستشاريه الذين کانوا بمثابة مرکز أبحاث يقوم بتخطيط مُرکز لتطبيق مشروع الدولة الأمة الإيرانیة، التي لها أوجه مختلفة منها تغيير الأسماء العربية للمدن والقرى الأحوازية، وتحويلها لأسماء فارسية دخيلة. فتم تغيير إسم “عربستان” إلی “خوزستان”، وأختار رضا شاه لکل الأسماء العربية بديلاً فارسياً.

شهدت عملية نزع الهوية خلال فترة حكم البهلوي، و تباعاً الجمهورية الإيرانية الإسلامية مقاومة باسلة من جهة، وقمع دموي لهذه المقاومة من جهة أخرى.

٢. المقاومة الأحوازية

مرت هذه المقاومة الأحوازية بحالات صعود وهبوط يمكن تلخيصها في ثلاث مراحل رئيسية:

أ.مرحلة تكوين الوعي القومي، والتي بدأت بالتزامن مع إحتلال الأحواز (عربستان) وبداية المقاومة ضد العدو المتغطرس، إستمرت هذه المرحلة حتى تشكيل جبهة تحرير عربستان. بعد وضع يد رضا خان على الأحواز (عربستان) تم تشكيل مقاومة ضد هذا الاستيلاء،  هذه المقاومة بدأها شيوخ القبائل.

في الحقبة التي سبقت حقبة حكم الشيخ خزعل، كان لكل قبيلة دورها وختمها الخاص، وعند ما كانت قبيلة معينة تكتسب السلطة تجمع  القبائل الأخرى تحت مظلة قيادتها و تجعل الناس يخضعون لها بالقوة أو عن طريق تكوين التحالفات. 

عندما إستطاع الشيخ خزعل أن يتولى السلطة، تمكن بطريقةٍ ما من جمع الجميع تحت مظلة حكمه، و غرس بذرة تشكيل الشعب الأحوازي، دون أن يخطط لهذا مسبقاً. بدأت هذه  الغرسة بإلنمو السريع، لأن الوضع العالمي والإقليمي يتجه نحو تشكيل الدول القومية. إعتبر الشيخ خزعل نفسه حاكماً مستقلاً كمحمد علي باشا في مصر وتوقع أن تعترف الدول الكبرى بالسيادة المستقلة لبلاده. بعد نهاية حكم الشيخ خزعل و إستيلاء رضا خان على عربستان (الأحواز) لم يعد تسلط قبيلة على باقي القبائل هو الصراع الرئيسي، بل الصراع أصبح ضد قوة أجنبية باتت تريد السيطرة على جميع القوى المحلية و إدخالها تحت حكم نظام جديد و غير معهود.

ب. في هذه الفترة تحديدا تغير نوع الصراع في عربستان، فالصراعات القبلية تغييرت إلى صراع قومي ضد قوة أجنبية إستعمارية، و نشأ الشعور بالتضامن الوطني مما غير من نوعية الصراع الذي كان قبلياً ( قبلي عشائري)، وأصبحت المواجهة ضد غزو أجنبي حيث ولد عبر هذا الصراع الجديد وعي وطني نابع من تلك المرحلة التي مر بها شعبنا العربي الأحوازي.

ج. تزامنت مرحلة النمو والتوسع في إكتساب الهوية الوطنية مع ظهور الحركات القومية في عموم الأقطار العربية، خاصةً في العراق. توسع الفكر العربي القومي في العراق ساعد في التخطيط لبناء بنية تحتية للفكر القومي و ترسيخ الهوية الوطنية في الأحواز. كانت للحركة القومية العربية و فكرها الذي إنتشر في جميع الدول العربية لاسيما مصر والعراق والتي تزامنت مع حركات التحرر المناهضة للإستعمار وحركات التحرر اليسارية للشعوب المضطهدة، دورًا مهمًا في تعزيز نضال الشعب الأحوازي، خلق هذا الدور البارز نقلة نوعية قل نظيرها في تلك الفترة، و كان لهذه النقلة النوعية تأثيراً عميقاً في التنظير لمفهوم الشعب.

٣. مرحلة ما بعد النظام البهلوي

بعد الإطاحة بالشاه وخلق فضاء سياسي منفتح في فترة بعد الثورة لعام ١٩٧٩، نشطاء ومناضلي هذا الحراك أنشؤوا مراكز سياسية وثقافية وحاولوا في هذا السياق توسيع نطاق أنشطتهم إلى جميع المدن والقرى في الأحواز. 

رحبت الجماهير الأحوازية خاصة الشباب منهم بهذه الأنشطة، وأصبح الحراك واسع النطاق وجماهيري،حيث غطى المدن والقرى والأرياف، لكن القيادة لم تكن متناسبة من حيث الكم والكيف مع حجم  الإستقبال الشعبي والجماهيري الذي أحتضن  العمل السياسي آنذاك.و هذه القيادة لم تكن قادرة على توجيه هذه الجماهير توجيهاً  سياسياً مؤطراً ضمن المناخ العمل العلمي المنظم والتنظيمي كي تستعد لكل طارئ.

 كان المشهد السياسي في إيران عشية ثورة الشعوب ضد النظام البهلوي، وخاصةً في الأحواز ومدنها، يسير في إتجاه الحسم النهائي عبر من يمتلك السلطة وتجسدت نهائياً حينما تمت الهجمة الأمنية والعسکرية التي قامت بها الحکومة آنذاك وقمع الحرکة الوطنية داخل الأحواز، والحرب الإيرانیة العراقية کانت عاملاً آخر في تغير المشهد السياسي نحو قمع الحرکات الوطنية والمحلية وفرض نظام قمعي إستبدادي أحکم سيطرته الکاملة على جميع أنحاء إيران.

٤. فترة ما بعد الحرب العراقية الإيرانية

بعد انتهاء الحرب، نظام الجمهورية الإسلامية في إيران لغرض الخروج من الأزمات الحادة، وضع مشروع الإصلاحات على جدول أعماله و رئيس الجمهورية خاتمي أصبح رافعاً للواء هذا التحول .يُعتبر وصول خاتمي إلى السلطة إحدى النقاط الرئيسية والمهمة في الحراك الوطني في الأحواز حيث أستغلت المجموعات الأحوازية هذه التناقضات الظاهرة للهيئة الحاكمة وتمكن الحراك الأحوازي الوطني من القيام بأنشطة سلمية و قانونية طابعها كان علنياً في إطار حزبي وتنظيمي، و إستطاع خلال هذا الوقت أن يدرب طاقات مدنية نشطة. ظهرت في هذه الفترة (فترة الإصلاحات) قوى مختلفة تختلف إختلافاً أساسياً في الفكر و في طريقة العمل، مع الفكر و طرق العمل في السابق على مستوى الساحة السياسة الأحوازية. لقد أطرت هذه القوى حراكها في الإعتماد على بناء كوادر من داخل الساحة ونجحت في ذلك و تم بناء الأسس العمل السياسي والثقافي الذي ليومنا هذا أصبح من أركان النشاط الوطني في الساحة الأحوازية التي يرتكز عليها تقريباً. جذَبَ هذا الحراك بشكل رزين وتدريجي العديد من شرائح الشعب و كوّن صحوة على المستوى الوطني، و في هذه الحقبة إستطاع الحراك الوطني أن يخلق لنفسه رأس هَرَم، و قيادة تقود الحراك خطوة تلو الأخرى نحو الأمام .

٥. تأسیس حرکة النضال العربي لتحرير الأحواز

بالتزامن مع هذه التطورات  قام عدد من شباب الطبقة الواعية والمتعلمة والمناضلة الذين كانوا ينشطون في الحراك المدني، بتشكيل حركة النضال العربي لتحرير الأحواز بتاريخ ١١.٢٧.١٩٩٩. هؤلاء المثقفون كان هدفهم من تشكيل هذا التنظيم هو العمل السياسي العلمي والمهني والإحترافي الذي يخدم القضية الأحوازية، فهم كانوا على يقين بأن فترة الإصلاحات عابرة ولا يمكن أن تستمر والشعب الأحوازي لابد أن يواجه النظام الحاكم نداً لند عاجلاً أو أجلاً، لهذا السبب بذلوا قصارى جهدهم لتنظيم و إعداد كفاح مسلح سري و طويل الأمد. ولكن العمل السري لم يمنع  قادة هذا التنظيم من المشاركة في العمل  السياسي العلني آنذاك.

الحراك المدني والسلمي لم يدم طويلاً وتم قمعه بشدة في عام ٢٠٠٥ كما توقعوا قادة حركة النضال العربي لتحرير الأحواز.  فبعد هذا القمع أجبروا على العمل المسلح. العمل المسلح ضد الأجهزة العسكرية والأمنية للنظام وضعت حركة النضال في مركز دائرة الإهتمام، لذلك إستطاع هذا التنظيم أن يوفر لنفسه قاعدة شعبية كبيرة. جراء هذه الأنشطة، تم إعتقال وإعدام العديد من قادة هذا التنظيم، كما هاجر البعض منهم إلى الخارج.

٦. حرکة النضال العربي لتحرير الأحواز في المهجر

بعدما هاجرت قيادات الحرکة الى الخارج، دخلت الحركة في الخط الساخن للعلاقات الدولية والصراع المحموم في منطقتنا، وشكلت علاقات وطيدة مع أطراف دولية وعربية مما أتاحت لها الفرصة أن تجرب هذه الساحات في نضالها المستمر ضد الدولة الإيرانية، وعبر هذه التجارب الجديدة أستطاعت أن تشكل رؤية سياسية واقعية مبنية على فهم المصالح الدولية المتغيرة التي تؤثر على نضالات الشعوب المطالبة بحقوقها التاريخية سياسياً، دون أن تتجاهل الجانب القانوني من قضيتنا وعلى رأسها حق تقرير المصير. وضمن هذه الفعاليات والنشاط اليومي كانت ومازالت الحركة تحضر في المؤتمرات الدولية ذات الطابع السياسي والقانوني مثل (مؤتمر ايطاليا، مؤتمر بروكسل، المشاركة في عدة مؤتمرات في دول عربية). كذلك رأت الحركة أن المرحلة الحالية تفرض عليها ضمن فضاء دولي وأقليمي أن تعمل بالممكن وغيرت في مناهجها شكلاً ومضموناً، ومن مظاهر هذا التغيير، العمل ضمن مراحل النضال كمضمون، وتغيير شكلي في لوغو ( لوجو) ( لوگو) الحركة من السلاح الى النخلة التي هي مظهر الثبات والوجود العربي في وطننا.

في عام ٢٠١٩ في مؤتمر نيويورك، أعلنت حركة النضال رسميًا أن الهدف الرئيسي للحركة هو قبول حق الشعوب في تقرير مصيرها، إستمرت هذه التغييرات إلى يومنا هذا، و أعطت حركة النضال  مفهومًا أكثر وضوحًا و واقعیةً لمبدأ حق تقرير المصير.

وبعد نقاشات داخلية طالت قريب عام واحد ونقد الماضي والأخطاء وتهدير الفرص وقراءة تجارب الأحزاب والاستراتيجيات المتعددة ونقد الخطاب السائد الذي أصبح عائقاً أمام تطور القضیة والحراك الأحوازي، حركة النضال باتت تؤمن بأن بتشكيل دولة فدرالية تضمن الديمقراطية والحريات ضمن نظام  لامركزي في جغرافية إيران الحالية هو الهدف الاستراتیجي للشعب الأحوازي وعلى رأس هذه الحقوق حقه في تقرير مصيره في الوقت الحالي ولفترة إنتقالية.

البرنامج السياسي

١. المبادئ العامة

إن  إيران بلد متنوع الشعوب، تتكون  إيران اليوم من عدة  شعوب، الشعوب المكونة لإيران هي: الشعب التركي الأذربيجاني، الشعب البلوشي، الشعب الكردي، الشعب اللري، الشعب العربي الأحوازي، الشعب الفارسي، الشعب التركماني، والقشقاي والجيلك، كل من هذه الشعوب لها خصائص جماعية خاصة و روابط مشتركة توارثتها عبر تاريخها الخاص قبل تشكيل الدولة الأمة الإيرانية الحديثة وكان الشعب العربي الأحوازي في العهد القاجاري ضمن نظام كونفدرالي يتشكل من عدة أقاليم مستقلة .

٢. موقف حرکة النضال من الساحة السیاسیة

أ. نحن (حركة النضال العربي الأحوازي) نعتقد أن مستقبل إيران أمام طريقين مختلفين ومتعاكسين. طريق الإزدهار والتقدم، الذي تسلك فيه شعوب هذه الجغرافيا طريقها ومصيرها وتشكل دولة حديثة و ديمقراطية في إطار إتحاد طوعي

ب. أو طريق يعود فيه الإستبداد والحكم المركزي الذي ستبقى فيه الشعوب تحت جور و إجحاف الطغمة التي تتولى السلطة في المركز، و هذا الطريق يقيناً يؤدي إلى الإنهيار.

٣. المرکزية وسلبياتها وضرورة الإستأصال

 نحن نعتقد، أن الحكم المركزي، و نظام الدولة القومية المركزية لا يمكن أن يكون نظام حكم ديمقراطي، و تقدمي، وعادل، فأساس النظام المركزي يقوم على قمع الشعوب الأخرى، ولهذا السبب فإنه يعيق النمو و التعايش السلمي بين هذه الشعوب، لذلك، يجب إستئصاله نهائيًا لكي نتمكن من العيش معًا بسلم و تصالح، و إطمئنان كشعوب متعددة، و متجاورة، ومتساوية الحقوق. ستؤدي مركزية الدولة القومية الشمولية إن بسطت سيطرتها إلى الحكم بأعادة الإستبداد والديكتاتورية لامحالة، فهذه الدولة تلجأ إلى قمع الشعوب الأخرى من أجل بقائها.

 ٤. حق تقرير المصیر

نحن نؤمن بحق الشعوب في تقرير مصيرها، يمكن أن يكون هذا الحق في تقرير المصير داخليًا في ظل وجود حكومة ديمقراطية لا مركزية تتكون من جميع الشعوب في ایران.

 إذا  تم تحديد شكل الحكم الداخلي من قبل الشعوب فنحن نؤيد النظام الفدرالي الجغرافي، وبناءً على ذلك نعتقد أن نضال الشعب الأحوازي لتحقيق حقه المشروع في تقرير مصيره سيحدث في هذه الجغرافيا (ایران) التي هي ساحة نضال الشعب الأحوازي وأصدقائه وأعدائه، لهذا السبب، فإننا نؤمن إيمانا راسخًا بأن كفاح شعبنا لتحقيق حقه المشروع سيكون مثمرًا و مفيدًا، و هو متعلق و مرتبط بكفاح كل الشعوب في إيران، والشعوب في إيران هم حلفاءنا الطبيعيون .

 المبادئ و القواعد الأساسية

 قبول الإعلان العالمي لحقوق الإنسان كإطار قائم لإحترام الحقوق الأساسية لكل فرد ومواطن.

١. الحريات

 الحرية هي مثلنا  الأعلى، ففي حكومتنا الوطنية، يجب توفير وضمان الحريات الأساسية بما في ذلك الحرية الفردية، وحرية الفكر، وحرية التعبير، وحرية الأحزاب، وحرية الإنتخابات والحريات العامة والثقافية والاجتماعية والمدنية.

٢. العدالة الاجتماعية

العدالة الإجتماعية هي الهدف الأسمى والأولوية الرئيسية في حكومتنا الوطنية، فالتطور الإقتصادي مقبول و مسموحٌ به لكي يساعد في التخفيف من حدة الفقر وتقليص الفجوة الطبقية، وسندعم ونساند كل مشروع إقتصادي للتقدم كفرصة للقضاء على الفقر والبطالة.

٣. المرأة

 نحن نؤمن بالدور الخاص والمميز للمرأة الاحوازية  في النضال من أجل التغييرات المجتمعية الأساسية، ونحاول ونسعى كل السعي أن نولي إهتماماً خاصاً للمرأة الأحوازية في سياق أنشطتنا الوطنية، ويجب أن تتوفر للمرأة القدرة الكاملة للحصول على التسهيلات، والإمكانيات، والحماية القانونية وتعويض حقوقها المفقودة والضائعة طوال هذه العقود.

  نحن نؤمن إيماناً راسخاً بمساواة الحقوق بين الرجل والمرأة، و بالكرامة الإنسانية لكليهما، وسنحارب أي نوع من الكراهية تجاه النساء، وسنحاول جاهدين محو و إزالة ظاهرة التمييز المشؤومة بين الجنسين، والتي تنشأ من نظام السلطة الأبوية  والسيطرة الذكورية في المجتمع.

 مشاركة المرأة في قيادة وإدارة الحكومة الوطنية بصورة متساوية  مع الرجل هي من أهدافنا الرئيسية لتلبية حقوق المرأة وللإعتراف بمكانتها الحقيقية في المجتمع الأحوازي .

٤. الديمقراطية

نحن نؤمن إيماناً راسخاً بالمجتمع الديمقراطي، فتعدد الأحزاب، و حضور نقابات جميع المِهَن المستقل والحر أمرًا ضروريًا لتقدم المجتمع . الديمقراطية هي الطريقة والنهج الرئيسي للتقدم والتغلب على الثقافة القبلية المتخلفة في المجتمع الأحوازي العربي.

 ٥. البيئة

 سوف نولي إهتمامًا كاملاً بالبيئة، وستستخدم حكومتنا الوطنية كل الوسائل والأدوات للتعويض عن جميع الأضرار التي سببها حكم نظامي البهلوي والجمهورية الاسلامیة، وسيكون حل مشكلة الماء، والتجفيف المتعمد، والعواصف الرملية من أهم المشاريع.

٦. الفلاحون و سكان القرى

 إعادة جميع الأراضي التي إغتصبتها السلطتين المتعاقبتين علی سدة الحکمي في ایران (البهلوية والنظام الجمهوریة الاسلامية) إلى الفلاحيين وتعويض کل ضرر لحق بهم جراء سياسات هذه الأنظمة المذکورة أعلاه، هي من أولويات البرامج الاقتصادي.

٧. الأديان

 نؤمن بالفصل التام بين الدين والدولة والسلطة السياسية.  لن يكن للمؤسسات الدينية أي دور سياسي في حياة المجتمع،  لهذا السبب لا يوجد دين رسمي في حكومتنا الوطنية، ستكون لكل الأديان الحرية في الترويج لأفكارها ونشرها بشكل مستقل.

٨. المجتمع المدني

من أجل الإنتقال من المجتمع القبلي وسلبيته إلی المجتمع المدني، سنغير إتجاه الإنتماء القبلي إلى المجتمعات المدنية والنقابات المهنية والسياسية والثقافية، هذا التغيير سيكون عمليًا وناجحًا من خلال تشجيع ودعم جميع النقابات والطبقات في تشكيل نقاباتهم المستقلة.

٩. الأقليات

في حكومة الأحواز الوطنية، الأقليات كالأقلية الدزفوليية، والتسترية، والبهبهانية، ستتمتع بحكم ذاتي في مدنهم أو مناطقهم داخل الحكومة الوطنية .

 في المناطق ذات التنوع السكاني العربي، الوري، أو العربي، البختياري، يتم تأسيس مجلس حکم مشترك  على أساس مبادئ الديمقراطية، يدير شؤون المنطقة المختلطة.

 عدد ممثلي الأقليات في مجلس إدارة الحكومة الوطنية (الذي سيوافق عليه القانون) سيكون  بناءً على عدد السكان.

 البرنامج السياسي

تتلخص إستراتيجية حركة النضال العربي الأحوازي لتحقيق حق تقرير المصير في ثلاث مراحل:

المرحلة الأولى، المشاركة الفعالة في إسقاط نظام الجمهورية الإسلامية الإيرانية بإعتباره العائق الرئيسي أمام حصول الشعب العربي الأحوازي على حق تقرير المصير.

 المرحلة الثانية، فترة ما بعد إسقاط نظام الجمهورية الإسلامية والمرحلة الإنتقالية حتى تحديد شكل النظام الجديد والمشاركة الفعالة في إدارة وتنظيم هذه المرحلة

المرحلة الثالثة، ستكون بعد تحديد نوع الحكومة الجديدة.

١. مهام المرحلة الأولی

 في المرحلة الأولى، لدينا مهمتان رئيسيتان لإسقاط نظام جمهورية إيران الإسلامية

أ- في المهجر

– تشكيل تحالفات بين القوى السياسية الأحوازية وتشكيل جبهة مشتركة للشعب الأحوازي لتمثيل الحراك الوطني في المشهد السياسي.

 – تشكيل تحالف مع شعوب إيران بشرطين، الإطاحة بالنظام، وقبول حق تقرير المصير للشعب الأحوازي على أرضه التاريخية.

ب- الداخل الأحوازي

  تنظيم الحراک الوطني من خلال تشکیل خلايا سرية وشبه سرية وتوسيع الشبكات التنظيمية الداخلية بما ينسجم مع مرحلة إسقاط النظام و قیادة المشهد في الداخل.

نحن نعتقد أن الإطاحة بنظام جمهورية إيران الإسلامية ليس ضروريًا فحسب، بل مؤكدًا أيضًا، الإنتفاضات الشاملة هي الحل العملي للإطاحة بهذا النظام.

نعتقد أن نظام جمهورية إيران الإسلامية سيتعامل مع الإنتفاضاتم في جميع أنحاء البلاد بطريقة قمعية، ولهذا السبب، ستتخذ هذه الإنتفاضات الشاملة في النهاية شكلاً عنيفًا، لهذا نعتقد أن الإحتجاجات والمظاهرات والإضرابات السلمية، هي ضرورية ومحرك رئيسي للإنتفاضة العامة على مستوى البلاد ولكن لوحدها غير قادرة على إسقاط هذا النظام ويجب أن تتجه الإنتفاضة في مرحلة ما إلى المواجهة بالمثل في صدها لعنف النظام، وعليها أن تسعى الى كسب، وصنع  قوة ردع.

نحن نؤمن بأن أي عمل ثوري وأي حراک يريد أن يسقط النظام الحاکم في إيران لايستطیع بمفرده أن يقوم بذلک، شعب کان أم تنظيم، ونؤمن أن الثورة والحراک والإنتفاضة يجب أن تشمل کافة جغرافیة إيران (الحراک الشامل)، يمثل هذا الحراک تنظيم قيادي شامل يجمع تحت مظلته کافة التنظيمات والحرکات التي تمثل الشعوب داخل إيران، ومن خلال تنسيق منظم بين المنظمات التي تمثل الشعوب عبر العمل الثوري الذي يقومون به کلٌ في إقليميه وأرضه يقوم هذا العمل الثوري لإسقاط النظام عبر التنسيق مع القيادة المرکزية التي تمثل کافة المکونات التي تقود الحراک الشامل الرامي لإسقاط النظام.

٢.  في المرحلة الثانية والفترة الإنتقالية

– الرقابة والإدارة المؤقتة للمدن وضواحيها والقرى في الأحواز والحفاظ على الأمن الداخلي من خلال تشكيل مجالس الاحياء والمناطق.

– تشكيل مجلس يتكون من العرب و غير العرب في المناطق التي فيها أقليات غير عربية لضمان الأمن وإدارة الشؤون المتعلقة بتلك المناطق.

– تشكيل وفد لدراسة الفترة الإنتقالية وشكل وطبيعة النظام المستقبلي في إيران و الأحواز.

 (يتم إختيار أعضاء هذا الوفد من قبل مجالس المناطق والمحلات.  ممثلين عن منظمات متواجدة بصورة حقيقية، وشخصيات مناضلة وخبيرة، أيضا ستكون من ضمن هذا الوفد).

– تشكيل لجنة  الشهداء والسجناء السياسيين ومعالجة أوضاعهم.

– إنشاء مقر الضمان المعيشى، (تفعيل المؤسسات ذات الصلة لتوفير الإحتياجات الأساسية واليومية للمواطنين، تأمين المياه، والكهرباء، والغاز، والغذاء، والأدوية، والخدمات الطبية، والمواصلات العامة).

– مساندة تشكيل النقابات لجميع الطبقات والفئات ودعمها بالكامل، كنقابات العمال، نقابات المزارعين، نقابات المعلمين، نقابات الطلاب، نقابات النساء، نقابات التجار، نقابات الأطباء، نقابات المحامين، وما إلى ذلك.

 – تأمين حرية النشاط للأحزاب والتنظيمات والجماعات

٣. مرحلة تشكيل الحكومة الوطنية الاحوازية المتفق عليها

 حركة النضال العربي الأحوازي

 10.10.2022